رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

رادین همه زندگی

یکی از روزهای رادین با مامان

سلام گل پسر عزیزم امروز برای سه بار  لباسهایی رو که شستم  رو از لباسشویی بیرون میارم وپهن می کنم هر بار بعد از پهن کردن لباسها ، شما می ری واونها رو دوباره داخل لباسشویی قرار می دی و دربشو می بندی و چند تا از دکمه های لباسشویی رو می زنی...(به خیال خودت  کمکم می کنی ) شروع به شستن ظرف ها کردم ، وقتی کارم تموم شد برگشتم دیدم سه کشوی کابینت کاملا کف آشپزخونه پهن شده  ، اومدم کشوی ها  رو دوباره مرتب کردم  ، دیدم رفتی کشوی زیر تلویزیون رو  خالی کردی و بعد از اینکه خیالت راحت شد چیزی در کشو نیست رفتی سراغ تلویزیون ، و یکم دستکاریش کردی وبعدش خاموشش کردی . گشنه شدی اومدی پیشم وتقاضای ام کردی گفتم چی می خوای ...
13 دی 1391

یه روز سخت برای رادین

باز هم یه روز سخت ، باز هم یه مریضی جدید ، باز هم بی قراری و گریه ، وای خدای من خیلی سخته دیدن عزیزمون وقتی که ناراحته اما نمی تونه بگه که چه مشکلی داره ، دردش کجاست ، چرا گریه می کنه! اشک هایی که از گونه پسرم امروز جاری بود ، دلم را بیشتر از همیشه به درد آورد ، کمی مانده بود که من هم گریه کنم اما چه باید کرد همیشه که در دنیا خوبی نیست ، گاهی وقت ها سختی هم وجود داره. امروز از صبح حالت تهوع داشتی و هر چند دقیقه تکرار می شد و چون اولین بار بود این حال بد رو تجربه می کردی ، خیلی گریه کردی ومنم شما رو سریع پیش پزشک بردم وبعد از زدن یه آمپول حالت یکم بهتر شداما قسمت بدش این بود که تا ٢ ساعت نباید هیچ چیزی بخوری حتی شیر ..... خیلی سخت بود&nbs...
5 دی 1391
1